روانشناسی مثبت نگر
روانشناسی مثبتنگر (Positive Psychology) به عنوان یک شاخه تخصصی از روانشناسی، به بررسی و ترویج جنبههای مثبت زندگی انسان میپردازد. این رویکرد به جای تمرکز صرف بر مشکلات و اختلالات روانی، بر روی نقاط قوت، شادکامی و بهزیستی افراد تأکید دارد.
هدف اصلی روانشناسی مثبتنگر این است که به افراد کمک کند تا زندگیای شادتر و معنادارتر داشته باشند و به شکوفایی پتانسیلهای خود دست یابند. این رویکرد در تلاش است تا به جای آموختن روشهای رهایی از بیچارگی و درماندگی، روش یافتن بهترینها در اندیشه و کردار را به ما بیاموزد.
مارتین سلیگمن، روانشناس آمریکایی، به عنوان یکی از بنیانگذاران روانشناسی مثبتنگر شناخته میشود. او در سال 1998 به عنوان رئیس انجمن روانشناسی آمریکا (APA) انتخاب شد و در این مقام، به ترویج این رویکرد جدید پرداخت. سلیگمن در کتابهای خود، به بررسی مفهوم خوشبختی و راههای دستیابی به آن پرداخته است.
تاریخچه روانشناسی مثبتنگر
در اوایل قرن بیستم، روانشناسی عمدتاً بر روی اختلالات روانی و درمان آنها تمرکز داشت. این رویکرد باعث شد که جنبههای مثبت زندگی و نقاط قوت انسانی نادیده گرفته شوند. در اواخر دهه 1990، سلیگمن و همکارانش شروع به معرفی مفاهیم جدیدی کردند که به بررسی نقاط قوت، شادکامی و بهزیستی میپرداخت. این جنبش به تدریج به عنوان یک رویکرد جدید در روانشناسی شناخته شد. سلیگمن براین باور بود که درمان منفیها به مثبتها نمی انجامد.
سلیگمن در سالهای اخیر تلاش فراوانی نمود تا روانشناسی مثبت نگر را به عنوان یک خاستگاه جدید در روانشناسی امروز تعریف نماید. در نگاه نخست روانشناسی مثبت گرا شبیه اندیشه های عرفانی مشرق زمین مانند بودا یا اندیشه چپ مغز و منطقی غرب مانند "بخند تا دنیا بهت بخنده "است اما در حقیقت روانشناسی مثبت نگر بسیار فراتر از این حرفهاست برای مثال دکتر سلیگمن در قبال پرسشی با این مفهوم که" آیا روانشناسی مثبت گرا فقط میخواهد آدمها را شاد کند؟"
پاسخ میدهد شادکامی به عنوان بخشی از حال خوب یا تجربه لذت است اما این تنها بخشی از روانشناسی مثبت گرا را تشکیل میدهد. آن هم بخش کوچکی از این مکتب فکری را روانشناسی مثبت گرا مطالعه علمی ظرفیتهای آدمی در رویارویی با زندگی است.
سلیگمن گستردگی این مکتب روانشناختی را تا بدانجا پیش برده که در پاسخ به پرسش دیگری مبنی بر این که آیا روانشناسی مثبت گرا همان تفکر مثبت است؟ می گوید این دو درسه اصل با هم متفاوتند:
- اول این که روانشناسی مثبت گرا یک شیوه کامل علمی - پژوهشی است.
- دوم این که تفکر مثبت وابسته به موقعیت بوده و از موقعیتها تأثیر می پذیرد اما روانشناسی مثبت گرا این گونه نیست.
- سوم این که روانشناسی مثبت گرا در بدو امر قابل پذیرش است. اما برای دستیابی به اندیشه مثبت شما باید با اصل واقعیت چانه بزنند.
طبق عقیده سلیگمن آدم ها هم می توانند شاد باشند و هم غمگین (البته نه در یک زمان). مهارت شاد بودن از مهارت غمگین نبودن مضطرب نبودن یا خمشگین نبودن متفاوت است.
سلیگمن در رویکرد پیشنهادی اش انسان را موجودی چند وجهی میداند و باور دارد که ناکارامدی هر یک از ابعاد آدمی موجب ناخشنودی یا هیجان منفی می شود به همین دلیل است که گاهی با افرادی رویارو میشویم که از شرایط اقتصادی خوبی برخوردارند و احساس کنترل روی زندگی را در حد بالایی تجربه میکنند اما به دلیل کژکاری یکی از این ابعاد دچار ناخشنودی و هیجانهای منفی میشوند.
به طور خلاصه جنبش روانشناسی مثبت نگر بر سه اصل تاکید دارد:
- تجاربی که مردم برای آنها ارزش قائلند مثل امید، خوش بینی و شادی
- صفات فردی مثبت مثل ظرفیت ،عشق کار، فعالیت، قریحه و مهارتهای میان فردی
- ارزشهای مثبت گروهی و شهروندی مثل مسئولیت پذیری دلگرمی دادن و شکیبائی
مفاهیم کلیدی در روانشناسی مثبتنگر
بهزیستی (Well-Being): بهزیستی به معنای احساس خوب بودن و رضایت از زندگی است. این مفهوم شامل ابعاد مختلفی مانند عاطفی، اجتماعی، و معنوی است. بهزیستی عاطفی به احساسات مثبت و منفی فرد اشاره دارد، در حالی که بهزیستی اجتماعی به کیفیت روابط فرد با دیگران مربوط میشود. بهزیستی معنوی نیز به احساس معنا و هدف در زندگی اشاره دارد.
شکوفایی (Flourishing): شکوفایی به معنای رشد و توسعه فردی است. فردی که در حال شکوفایی است، احساس میکند که در حال تحقق پتانسیلهای خود است و زندگیاش معنادار است. این مفهوم به افراد کمک میکند تا به اهداف بلندمدت خود دست یابند و از زندگی خود رضایت بیشتری داشته باشند.
شادمانی (Happiness): شادمانی به احساس شادابی و رضایت از زندگی اشاره دارد. این احساس میتواند ناشی از تجربیات روزمره، روابط مثبت و یا دستیابی به اهداف باشد. روانشناسی مثبتنگر به بررسی عواملی میپردازد که میتوانند به افزایش شادمانی کمک کنند، مانند فعالیتهای معنادار، تفریحات سالم، و ارتباطات مثبت.
کاربردهای روانشناسی مثبتنگر
در زندگی روزمره: افراد میتوانند با استفاده از تکنیکهای روانشناسی مثبتنگر، احساسات مثبت را در زندگی خود تقویت کنند. به عنوان مثال، نوشتن یک دفترچه شکرگزاری که در آن مواردی که برایشان مهم است را یادداشت کنند، میتواند به افزایش رضایت از زندگی کمک کند. همچنین، تمرین مدیتیشن و mindfulness میتواند به افراد کمک کند تا به لحظه حال توجه بیشتری داشته باشند و از استرسهای روزمره کاسته شود.
در محیط کار: سازمانها میتوانند با ترویج فرهنگ مثبتنگر، انگیزه و رضایت کارکنان را افزایش دهند. این شامل تشویق به همکاری، شناخت و قدردانی از دستاوردها، و ایجاد محیطی حمایتی است. پژوهشها نشان میدهند که کارکنان شادتر و راضیتر معمولاً بهرهوری بیشتری دارند و در نتیجه، به موفقیت سازمان کمک میکنند.
در آموزش و پرورش: معلمان میتوانند با استفاده از روشهای مثبتنگر، به دانشآموزان کمک کنند تا نقاط قوت خود را شناسایی کنند و به رشد شخصی و تحصیلی خود ادامه دهند. این شامل تشویق به تفکر مثبت، ایجاد محیطی امن و حمایتی، و استفاده از تکنیکهای آموزشی که بر روی مشارکت و خلاقیت تأکید دارند، میشود.
مدل PERMA مارتین سلیگمن و کاربرد آن در روانشناسی مثبتگرا
مدل PERMA که توسط مارتین سلیگمن توسعه یافته است، به عنوان یک چارچوب جامع برای درک و ارتقاء بهزیستی و شادکامی افراد طراحی شده است. این مدل شامل پنج عنصر کلیدی است که هر یک به نوعی بر کیفیت زندگی و احساس رضایت از زندگی تأثیر میگذارد. این پنج عنصر عبارتند از:
P – احساسات مثبت (Positive Emotions): این عنصر به تجربه و احساسات مثبت مانند شادی، شکرگزاری، عشق و امید اشاره دارد. احساسات مثبت نه تنها به بهبود کیفیت زندگی کمک میکنند، بلکه میتوانند به تقویت سیستم ایمنی، کاهش استرس و افزایش طول عمر نیز منجر شوند.
E – درگیری (Engagement): درگیری به معنای غرق شدن در فعالیتها و تجربیات است. این حالت زمانی رخ میدهد که فرد به طور کامل در کار یا فعالیتی مشغول میشود و احساس میکند که زمان متوقف شده است. این حالت معمولاً در فعالیتهایی که فرد به آنها علاقهمند است، مانند هنر، ورزش یا کار حرفهای، به وجود میآید.
R – روابط مثبت (Relationships): روابط مثبت و سالم با دیگران یکی از عوامل کلیدی در بهزیستی است. ارتباطات اجتماعی قوی میتوانند حمایت عاطفی، حس تعلق و رضایت از زندگی را افزایش دهند. این روابط شامل دوستیها، روابط خانوادگی و ارتباطات حرفهای میشود.
M – معنا (Meaning): احساس معنا به این اشاره دارد که فرد در زندگی خود هدف و معنا دارد. این میتواند از طریق مشارکت در فعالیتهای اجتماعی، مذهبی یا فرهنگی، یا از طریق دستیابی به اهداف شخصی و حرفهای حاصل شود. داشتن هدف و معنا در زندگی به افزایش رضایت و بهزیستی کمک میکند.
A – دستاوردها (Achievement): این عنصر به احساس موفقیت و دستیابی به اهداف اشاره دارد. احساس موفقیت میتواند ناشی از دستیابی به اهداف کوچک یا بزرگ باشد و به فرد احساس خودکارآمدی و رضایت از زندگی میدهد.
تهیه کننده: آرا درویش (روانشناس)